دریا
به چشمان پریرویان این شهر
به صد امید می بستم نگاهی
مگر یک تن ازین ناآشنایان
مرا بخشد به شهر عشق راهی
به هر چشمی به امیدی که این اوست
نگاه بی قرارم خیره می ماند
یکی هم زینهمه نازآفرینان
امیدم را به چشمانم نمی خواند
غریبی بودم و گم کرده راهی
مرا با خود به هر سویی کشاندند
شنیدم بارها از رهگذران
که زیر لب مرا دیوانه خواندند
ولی من چشم امیدم نمی خفت
که مرغی آشیان گم کرده بودم
زهر بام و دری سر می کشیدم
به هر بوم و بری پر می گشودم
امید خسته ام از پای نشست
نگاه تشنه ام در جستجو بود
در آن هنگامه دیدار و پرهیز
رسیدم عاقبت آنجا که او بود
دو تنها و دو سرگردان دو بی کس
ز خود بیگانه از هستی رمیده
ازین بی درد مردم رو نهفته
شرنگ نا امیدی ها چشیده
دل از بی همزبانی ها شکسته
تن از نامهربانی ها فسرده
ز حسرت پای در دامن کشیده
به خلوت سر به زیر بال برده
دو تنها دو سرگردان دو بی کس
به خلوتگاه جان با هم نشستند
زبانی بی زبانی را گشودند
سکوت جاودانی را شکستند
میپرسید ای سبکباران می پرسید
که این دیوانه از خود بدر کیست
چه گویم از که گویم با که گویم
که این دیوانه را از خود خبر نیست
به آن لب تشنه می مانم که ناگاه
به دریایی درافتد بی کرانه
لبی از قطره آبی تر نکرده
خورد از موج وحشی تازیانه
می پرسد ای سبکباران مپرسید
مرا با عشق او تنها گذارید
غریق لطف آن دریا نگاهم
مرا تنها به این دریا سپارید
When god closes one door
he has already opened
another just look for it
وقتی خداوند دری را می بندد
در دیگری را می گشاید
تنها بایستی آن را پیدا کرد
Expect the best and
be prepared for the worst
you will never be
disappointed
انتظار بهترین ها را داشته باشید
و خود را برای بدترین حالت ممکن آماده کنید
در این صورت هرگز نا امید نخواهید شد
Dont use time or words
carelessly
neither can be retrieved
زمان و کلمات
را بیهوده مصرف نکنید
چرا که هرگز قابل برگشت نیستند
What lies behind and
what lies before us are tiny
matters compared to what
lies within us
آنچه پشت سر اتفاق می افتد
و آنچه در پیش روی ما بوقوع می پیوندد
در مقایسه با آنچه در درونمان شکل می گیرد
مسائل جزئی و کوچکی هستند
The reality of life
speaks to us in silence
واقعیت زندگی
در سکوت با ما صحبت می کند
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردنک سپیدارهای باغ که با من
از فصل های خشک گذر می کردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آوردند
به مادرم که در اینه زندگی می کرد
و شکل پیری من بود
و به زمین که شهوت تکرار من درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت سلامی دوباره خواهم داد
می ایم می ایم می ایم
با گیسویم : ادامه بوهای زیر خک
با چشمهایم : تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می ایم می ایم می ایم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که دوست می دارند
و دختری که هنوز آنجا
در آستانه پرعشق ایستاده سلامی دوباره خواهم داد
شب سیاه ، همانسان که مرگ هست
قلب امید دربدر و مات من شکست
سرگشته و برهنه و بی خانمان چو باد
آن شب ، رمید قلب من از سینه و فتاد
زارو علیل و کور
بر روی قطعه سنگ سفیدی که آن طرف
بر بیکران نور
افتاده بود ساکت و خاموش ، روی گور
گوری کج و عبوس و تک افتاده و نزار
در سایه ی سکوت رزی ، پیر و سوگوار
بی تاب و ناتوان و پریشان و بی قرار
بر سر زدم ، گریستم ، از دست روزگار
گفتم که ای تو را به خدا سایبان پیر
با من بگو ، بگو که خفته در این گور مرگبار ؟
کز درد تلخ مرگ وی این قلب اشکبار
خود را در این شب تنها و تار کشت ؟
پیر خمیده پشت ؟
جانم به لب رسید بگو قبر کیست این ؟
یک قطره خون چکید به دامانم از درخت
چون جرعه ای شراب غم از دیدگان مست
فریاد پر کشید : که ای مرد تیره بخت
در سنگ سخت گور نوشته است ، هر چه هست
بر سنگ سخت گور
از این بیکران دور
با جوهر سرشک
دستی نوشته بود :
آرامگاه عشق
لوچ
دهقان پیر ، با ناله می گفت : ارباب ! آخر درد من یکی دوتا که نیست ، با وجود این همه بدبختی ، نمی دانم خدا چرا با من لج کرده وچشم تنها دخترم را « چپ » آفریده است ؟! دخترم همه چُز را دو تا می بیند !
ارباب پرخاش کرد که بدبخت ! چهل سال است نان مرا زهر مار می کنی ! مگر کور بودی ، ندیدی که چشم دختر من هم «چپ» است ؟!
گفت چرا ارباب دیدم ....اما.... چیزی که هست ، دختر شما همه ی این خوشبختی ها را " دوتا " می بیند ....ولی دختر من ، این همه بدبختی ها را ....
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
عشقی[4] . شعر عشقی[3] . عشق[3] . شعر های عاشقانه[3] . شعر های عشقی[3] . تنهایی[2] . مطالب عاشقانه[2] . مطالب عشقی . ناز... . نام شب.... . نوار سیاه . هوس . واقعیت زندگی . حرف های عاشقانه . حرف های عشقی و زیبا . خاطرات کودکی . خسته وتنها . خطرات عاشقانه . داستان عاشقانه . دخترک کور... . دریا . زبان سکوت . سخن عاشقانه . سخنان پند اموز . سراب آرزو . سرشک . سرشک بخت . سوز و ساز.... . شعر زیبا . شعر عاشقانه . شکست آفتاب . عاشقانه . آرامگاه عشق . اشک رز!... . باز... باران ..... . بدبختی . به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد . عشق کور . شعر های زیبای عاشقانه . فرزند بدبختی! . کلام عاشقانه . کودکی . گفتگو . گمنامی گم نشده!... . لوچ .
لینک دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :26
بازدید دیروز :2 مجموع بازدیدها : 27321 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|